این وبلاگ جهت ترویج فرهنگ وارزشهای اسلامی وجهت معرفی هیئت الحیدر مسجد امام حسن مجتبی علیه السلام شهرستان رامهرمز ودر قرار گرفتن فعالیتهای این هیئت درست شده است
ساعت پنج صبح بیدار شدیم. در آن روز، یک اعزام سراسرى بود که حدود دو هزار نفر از رزمندگان اسلام روانهى جبهه شدند. آنها را از مقابل مجلس شوراى اسلامى تا راه آهن بدرقه کردیم. در سرماى شدید و در زیر برف و باران، از رزمندگان خداحافظى کردیم. على در آن روز، حال و هواى دیگرى داشت. وقتى وارد منطقهى عملیاتى شده بودند، با آب فرات وضو گرفته و نماز خوانده بودند. در همان ابتداى ورود به منطقه، تیرى به دستش خورده و مجروح شده بود. فرماندهشان گفته بود که به پشت جبهه برگردد اما او گفته بود: «من نیامدهام که برگردم».
فرماندهشان گفته بود: «اگر حکم کنم چه مىکنى؟». او گفته بود: «اگر شما حکم کنید برمىگردم؛ اما از شما خواهش مىکنم چنین حکمى ندهید». سپس همان جا دستش را پانسمان کرده بودند.
هنگامى که جسم مطهرش را در مزار مىگذاشتیم، پانسمان دستش هنوز باقى و خونین بود که پس از آن هم یک تیر قناسه به زیر ابروى او اصابت کرده و او را به شهادت رسانده بود.